Select Page

بینش مَزدیَسنی یا آئین زَرَتوسترائی دانش نهایی خودشناسی و جهان بینی است. اصولاً آئین مَزدیَسنی یعنی آئین ستایش خرد، یعنی ستایش و بزرگداشت خرد موجود که به همراه هستی، یگانه خدایی محسوب می‌شود که اتفاقاً هیچ ارتباطی با الاهیات یا پندارهای مربوط به یک اِلاه یا قدرت آسمانی ندارد. هرآنچه که هست به همراه خرد به‌کار رفته در آن خداست. ولی این خدا برای پرستش یا سرسپردگی و مزدوری نیست. پرستش یعنی خشوع در برابر یک اِلاه آسمانی مقدس تا از بلایا محفوظ‌‌‌مان بدارد، تا گناهان‌مان را ببخشد و ما را قرین رحمتش بنماید.

همانطور که ذکر شد در آئین مَزدیَسنائی خدا فقط یک اِلاه آن‌هم فقط در آسمان نیست. خدا همه چیز و در همه جا هست. به عبارت دیگر او هستی است. ما خود نیز بخشی از خدائیم. ما به عنوان دستیار هستی یا این خدا امتدادی از آن هستیم تا کاستی‌هایش را رفع و در راه تکاملش قدم برداریم. پس این مائیم که عامل رفع بلایا یا کاستی‌ها و ایجاد رحمت هستیم.

ضمن این‌که گناه و ثواب به معنی معاملهٔ عذاب و پاداش با یک اِلاه در آسمان، تنها نوعی برداشت بدوی از طرف آدمی بدوی است که نیاز به محفوظ بودن در مقابل خطرات متعدد و بیشتری نسبت به آنچه آدم امروز را تهدید می‌کند داشته است. او برای انجام عمل خیر به تشویق و جهت پرهیز از عمل پلید به بهانه‌ای بازدارنده احتیاج داشته است. در آئین مَزدیَسنی حساب‌رسیی وجود ندارد که به خاطر آن گناه و ثوابی وجود داشته باشد. آدم با عمل خیر به سر منزل مقصود می‌رسد، ذهناً در تراز بوده و رواناً سیراب می‌شود در حالی‌که این نداشتن تراز ذهنی و تشنگی به نیازهای موهومی است که موجب پلیدی و لذا آزردگی حال می‌شود.

همچنین خدای مَزدیَسنی مقدس هم نیست. او چیزی از جنس هستی، گیتی، طبیعت همهٔ جانداران ومنجمله همهٔ آدم‌ها است، مجموعه‌ای که کنون به نظر دچار کاستی نابالغی و همچنین دیگر کاستی‌ها است. پس هر آنچه وجود دارد شامل اوست، چه جنبه‌هایی که به سنجش ما در حال حاضر خوب و چه جنبه‌هایی که به سنجش ما در حال حاضر بد تشخیص داده می‌شوند و این شامل هر دو قطب خرد کل یا مزدا که خرد سپنتا و خرد خبیث باشند هم می‌شود. به عبارت دیگر او به سادگی تنها هستی است.

به هر جهت برای تلاش در راه تکامل هستی لازم است نخست خود در تراز باشیم، چه ذهنی و چه فیزیکی. این یعنی راهی نداریم جز اینکه از تکامل خویش شروع کنیم تا در ادامه، خوشی و خوشبختی را برای موجودات در هستی هم بوجود آوریم و این نوع دیگری از آفرینش است که با آنچه معمولاً از نیست به هستی درآوردن ‌قلمداد می‌شود اندکی تفاوت دارد.

به قول دکتر خسرو خزائی (پردیس)، بنیانگذار بنیاد زَرَتوسترائی اروپا در بروکسل، مثل هنرمند نقاشی که مواد از قبل موجود رنگ و بوم را تبدیل به هنر می‌کند و اثری می‌آفریند، هارمونی و تکامل منظم هستیی که همیشه بوده و همیشه خواهد بود اثری است که خرد موجود در این هستی، به عنوان یک اثر آفرینش کرده است. بنابراین اینجا باید بین آفرینش یک موجودیت از هیچ و آفرینش یک اثر نوظهور از آنچه قبلاً موجود بوده تمایز قائل شد. آفرینش مزدائی نامبرده شده در گات‌های زَرَتوسترا از نوع دوم است.

می‌دانیم که قوانینی فیزیکی درون این هستی در جریان است که هستی تابع آن‌ها است و حاصل این قوانین هارمونیی است که رو به تکامل است. پس این قوانین فیزیکی نوعی خرد ساکن است. اما منشأ این قوانین که در نهاد هستی قرار گرفته‌اند چیست؟ هنوز نمی‌دانیم. اما بیائیم توهم و خیالات بی‌پایه هم نکنیم. ما نباید از لحاظ ذهنی خود را محتاج هر چیز بدانیم و بر اساس احتیاجات آنی خود به شاعری بر مبنای موهومات یا پندارهای عامیانه پناه ببریم.

این قوانین هر چه هستند حکایت از یک خرد دارند که اثر این خرد در دوجنبهٔ سپنتا و خبیث برای ما مدروک است. خود این درک دوگانهٔ ما که وابسته به دانشی است که تا کنون بر ما روشن شده، شناختی اینگونه است که هر موجودیتی در مقایسه با قطب متضادش برای ما قابل فهم است. اگر تاریکی نباشد روشنی بی‌معنی است و بالعکس. اما هم دانش ما و هم شناخت ما و بنابراین ماهیت، مرز و محدودهٔ قطب‌های متضادی که درک می‌کنیم هم متغیر و رو به تکاملند. دانش هم تئوری‌ها و گمانه‌های به تجارب اثبات شده‌اند ولی با وجود جذابیت احتمالی یک تئوری، تا به تجربه ثابت نشده و به دانش تبدیل نشده‌ است باور به آن و مبنای اعتقادات قرار دادن اینگونه تئوری‌ها خزیدن در تاریکی توهم است.

پس آئین مَزدیَسنی نه به الاهیاتی قائل است، نه یک قادر مطلق آسمانی را که نشسته تا محافظ آدمیان و برآورندهٔ نیازهای آن‌ها باشد می‌شناسد، بلکه آدمی را به عنوان امتداد هستی یک عامل و یک اجرا کننده‌ می‌داند که می‌تواند در امر تکامل در زمینه‌هایی که در زمان فعلی قادر به نفوذ در آن‌ها است شتاب ایجاد کند. آئین مَزدیَسنی نه به حسابرسیی باور دارد که بر مبنای آن گناه و ثوابی به حسابی واریز شود، نه آفرینش را بوجود آوردن از هیچ می‌انگارد، بلکه آفرینش را یک اثر رو به تکامل از نظم و هارمونی بوسیلهٔ آنچه که همیشه موجود بوده و جود هم خواهد داشت می‌داند. آئین مَزدیَسنی چیز مقدسی هم نمی‌شناسد، همه چیز به سادگی و تنها هستی است، یک مجموعهٔ یکتا.

همچنین هیچ اجباری هم در قبول ایده‌های آئین مَزدیَسنی وجود ندارد که با بهانهٔ گناه و ثواب یا بهشت و جهنم سعی در تحمیل این ایده‌ها باشد. آئین مَزدیَسنی آدم را توانا و شرافتمند به اندیشمند بودن و لذا به قدر لازم خودمختار و آزاد در انتخاب راه خود می‌داند چون در اصل ستایش کننده خرد است.

جهت اطلاع بیشتر از آئین مَزدیَسنی یا زَرَتوسترائی می‌توانید به این‌جا نیز مراجعه بفرمائید.