Select Page

یونان

منطقة ایونی در آسیای صغیر و شمال یونان که نام یونان هم از آن اقتباس شده است، در دوران هخامنشی ساتراب نشین امپراتوری هخامنشی بوده است.

تا قبل از سال ۱۸۲۷ میلادی که کشور فعلی یونان استقلال با حاکمیت تضمین شده توسط بریتانیا، فرانسه و روسیه را به دست آورد هیچگاه کشوری یا دولتی به نام یونان وجود نداشته است و هر ادعایی در این زمینه خیالبافی‌هائیست بی اساس، به هم بافته شده طی انقلاب آکادمیک نوزائی اروپا در شمال ایتالیا در اولین دهه‌های ۱۴۰۰ تا دهه‌های پایانی ۱۶۰۰ میلادی و برگرفته از افسانه‌های اساطیری یونانی. بدعتی در مورد وجود پدیده‌ای آکادمیک و مد روز به نام یونان و ابعاد آن منجمله ابعاد تاریخی آن که با هدف نوزايی تمدنی و فرهنگی اروپايی به قدمت تمدن ایرانی انجام گرفت.

این در حالی بود که قرون وسطی به یک فرهنگ دست نوشته معروف بود و یکی از مشکلات اساسی که دانشمندان آن دوره با آن مواجه بودند، فقدان قابلیت اطمینان به نسخ دست نوشته بود. نسخ رونویسی شده به وفور وجود داشتند، اما متون اصل کمیاب بودند و اغلب نسخه‌های کپی شده از یک اثر مشخص، تفاوتهای زیادی بین‌شان وجود داشت. به منظور دسترسی به متن اصلی، معمولاً سفرهای طولانی لازم بود و کپی کردن متن وقت گیر بود به طوری که یک کپی خوب به اندازهٔ یک ثروت کوچک هزینه بر بود. به عبارت دیگر، کلمات نوشته‌ شده در آن زمان همیشه یک رسانه منحصر به فرد و بسیار سیال بودند. در مقابل این زمینه است که تلاش برای این فرهنگ سازی باید درک شود.

نام «گریک» به معنی یونانی هم، نامی است که توسط رومیان در قرون بعدی به مردمی که آداب و رسوم هلنیستی و زبان یونانی داشتند اطلاق گردید.

اما شهری به نام «آتن» و امپراتوری به نام «روم شرقی» وجود داشته است. در آتن دوران سی سالهٔ حکومت «پریکلس» از۴۶۱ پیش از میلاد عصر طلائی این شهر و منتهای درخشش فرهنگ و هنر یونانی است. پیش از این دوران بسیاری از شهرهای یونانی نشین آسیای صغیر و ایتالیا و سیسیلی در فرهنگ و هنر بر آتن برتری داشتند. آغاز این دوران طلائی ۴۴۹ پیش از میلاد است یعنی روزی که نمایندگان آتن در شوش تسلیم پیمان مشهور به «صلح کالیاس» شدند و در نتیجه توانستند صلح با اسپارت را تأمین نمایند. در پایان این دوره و شاید در نتیجهٔ اشتباهات خود پریکلس از نو آتن و تمامی شهرهای یونانی نشین گرفتار جنگهای مشهور به جنگهای «پلوپونز» شد و به سرعت رو به انحطاط رفت.

پریکلس برای کمک به جلوهٔ آتن «پارثه نون» را بنا نمود و «فیدیاس» پیکرساز مشهور را مأمور کرد تا مجسمه‌هائی برای آن بتراشد. لازم به تذکر است کلمهٔ پارثه‌نون در یونانی Παρθενώνας نوشته می شود که در آن حرف θ حالت زبان را در دهان برای بیان حرف ث ترسیم می‌کند وتلفظ کل واژه بسیار نزدیک به تلفظ «پارسه نون» میشود. به هر حال پریکلس همچنین از «هرودت» مورخ یونانی  و«آشیل» نمایشنامه نویس یونانی خواست تا وقایع جنگ با ایران را بطوری که باعث غرور ملی مردم آتن بشود بنویسند.

مردمان این منطقه معمولاٌ آدمیانی نا استوار، کوته بین، زود رنج، عصبی، نژاد پرست و تن پرور بوده‌اند که پیروی از نفس و بزرگ کردن خصائل نفسانی میانشان رواج داشته و به روند خاص تمدن آنان تبدیل شده بوده است. مردمانی در ابتدا زمخت که راحتی‌های پیش پا افتاده و ناشی از رفاه ایرانیان برایشان قابل حضم نبوده و از هر فرصتی برای نکوهش آنها استفاده می‌کردند، حتی در عین پناهندگی به دربار ایران نکوهش‌های خود را در آزادی تمام بیان می‌نمودند. مثلاً ایراد می‌گرفته‌اند که چرا ایرانیان پایهٔ تخت‌های خود را روی فرش نرم می‌گذاشته‌اند یا اینکه چرا در زمستان دست‌کش بدست می‌کرده‌اند و اینها را زن صفتی قلمداد کرده و نکوهش می‌کرده‌اند. از همینجا هم پیداست که دید آنان نسبت به زنان چگونه بوده است و آنان را سمبل نکوهش می‌دانسته‌اند. قدمای این مردم شهره‌اند که خودخواه و گزافه‌گو، دروغزن و فریبکار بوده‌اند و بزرگان آنها خود را از راه خوابیدن در خمره‌های بزرگ سفالی و خیالبافی و داستانسرائی ابراز میکرده‌اند. از آنجائی که بین شهرهای مجزای آن منطقه اغلب جنگ بود و هنرشان این بود که یکدیگر را بکشند، در زمان هخامنشی از هیکل آنها بعنوان سربازان مزدور در جنگها استفاده می‌شد.

برای ایرانیان منطقهٔ یونان امروز منطقه‌ای فقیر و غیر مهم بود که بیشتر آن از لحاظ جغرافیائی واقع بر صخره‌های بلند و صعب‌العبور قرار داشت. جنگهای ایرانیان در آن منطقه بدنبال شورشها، خصوصاٌ شورش در مصر ثروتمند و از لحاظ استراتژیکی مهم بوقوع پیوسته است. لذا در آثار ایرانی اشاره‌ای به جنگهای با منطقه‌های یونانی نشین نیامده چرا که آنها یکی از جنگهای پیش پا افتاده و متعدد مرزی در جهت برقراری نظم و صلح و آبادانی بوده است. ولی برای یونانیان جنگهای با تنها ابرقدرت آنزمان مسلماٌ امری فوق‌العاده و تاریخی محسوب می‌شده است. این است که آنها را با افسانه سازیهای مخصوص خودشان آب و تاب داده و د ر جهت بزرگنمائی خویش به نفع خویش تحریف کرده‌اند. مثل صدام حسین که حملهٔ آمریکا را در زمان جرج بوش پدر بعنوان پیروزی خود تلقی می‌کرد. «رابرت گریو» در اشعاری زیر عنوان «بتل آو ماراتون» این حکایت ها را نتیجهٔ ذوق نمایشنامه نویسی یونانیها دانسته است.

«لیدل-هارت» مفسر نظامی انگلیسی در کتابی راجع به استراتژی در مورد جنگ داریوش کبیر در این منطقه می‌نویسد: «حملهٔ ایرانیان در ۴۹۰ پیش از میلاد نسبتاٌ حمله‌ای کوچک و بدین منظور بوده که «ارتریا» و آتن شهرهایی که به چشم داریوش کوچک می‌آمدند بفهمند که باید دنبال کار خود بروند و از تشویق اتباع یونانی به شورش اجتناب نمایند. ارتریا خراب شد و سکنه‌اش را به سواحل خلیج فارس بردند. بعد نوبهٔ آتن رسید که در آنجا معلوم بود دستهٔ دموکراتهای افراطی منتظر مداخلهٔ ایرانیان بر علیه دستهٔ محافظه کاران می‌باشند. ایرانیان بجای آنکه مستقیماٌ رو به آتن پیش بروند در «ماراتن» که ۲۴ میل درشمال شرقی آن است پیاده شدند. از این رو می‌توانستند حساب کنند که قشون آتن بسوی آنها خواهد آمد و در نتیجه برای طرفداران ایرانیان در آتن آسان خواهد شد که قدرت را بدست بیاورند.»

خشایارشا، جانشین داریوش بزرگ شورش مصر و شورشی را که بابلیان برپا کرده بودند خاموش نمود ولی حملهٔ فرماندهان داریوش را برای گوشمالی یونانیها کافی می‌دانست و برای چند شهر دوردست و فقیر یونانی بیش از آن ارزشی نمی‌دید، ولی اصرار «ماردونیوس» سردار ایران و اصرار پناهندگان یونانی در دربار ایران که می‌خواستند بکمک ایران دوباره بقدرت برسند و همچنین دعوتنامه‌هائی که پادشاهان «تسالی» برای خشایارشا فرستادند شاهنشاه را بر آن داشت که جنگ در آن منطقه را هم تجدید کند.

در جنگ پیش شماری از کشتیهای ایران در دور دماغهٔ «آتس» در کنارهٔ اروپائی دریای اژه غرق شده بود. برای جلوگیری از تکرار این امر با ساختن ترعه‌ای به پهنای دو ناو بزرگ این دماغه را از زمین جدا کردند و قابل توجه است در مدت سه سالی که این کار طول کشید از یونانیان صدائی برنخاست. فقط خدایان به مردم آتن و «اسپارت» گفتند که هرچه زودتر شهرهای خود را خالی نموده و فرار کنند.

شهرهای تسالی و «لوکری» و تقریباٌ تمام «بوئسیا» تسلیم شدند. «لئونیداس» با سیصد سرباز اسپارتی و چند گروه کمکی در تنگهٔ «ترموپیل» که بزحمت باندازهٔ یک ارابه پهنا دارد خواستند راه عبور ایرانیان را ببندند. ایستادگی آنها که سبب شهرت زیاد این واقعهٔ کوچک شده بجائی نرسید و ایرانیان پس از عبور از ترموپیل آتن را مسخر کردند.

خلیج «سالامیس» باندازه‌ای کوچک است که ناوهای بزرگ و تند رو ایران نمی‌توانستند چنانکه باید در آن عمل کنند. ضمناٌ طوفان مهیبی برخاست و بیشتر آزادی عمل آنها را مشکل ساخت. آشیل نمایشنامه نویس باستانی یونانی در نمایشنامهٔ «ایرانیان» از زبان یک ایرانی میگوید: «پیشانیهای آهنین سفاین ما با یکدیگر تصادم نموده و کشتیهای خودمان را خورد می‌کرد…»

ولی سالامیس، بر فرض آنکه نوشته‌های خود یونانیان که در هیچ کجای دیگر نیامده اساس باشد فقط یک واقعه از این جنگ مرزی بوده که طی آن هیچیک از سرزمینهای ایران از دست نرفت و ارتش دست نخورده باقی ماند و نیروی دریائی هنوز قوی بود. «امستد» میگوید: «حقیقتاٌ متحدین یا یونانیها میتوانستند بگویند که خدایان برای آنها جنگیده‌اند…»

خلاصه پس از این وقایع صحیح یا نیمه صحیح بازهم یونانیها سرنوشت خود را تابع توجه ایران می‌دانستند و عده‌ای از سرداران وسیاستمداران یونانی از میان کسانیکه با ایرانیان جنگیده بودند باز به ایران پناه برده یا در صدد برآمدند از ایران بر علیه یونانیان دیگر کمک بگیرند. مورد دیگر رفتار خشایارشا با سردار ایرانی جنگ با یونان «آرتاباز» است که خود دلیلی است بر فرق داشتن وضع این جنگ با آنچه مورخین یونانی بهم بافته‌اند. آرتاباز را خشایارشا ترفیع داد و «ساتراپ» یا فرماندار «داسیلئیوم» کرد و به او اجازه داد در آنجا یک حکومت موروثی تشکیل دهد و حال آنکه اگر شکست خورده بود بایستی سخت مجازات می‌شد.

در حقیقت سرنوشت یونانیها در دربار ساتراپهای ایرانی نواحی دریای مدیترانه و یا در پایتخت معین می‌شد. مثلاٌ در جنگهای پلوپونز در ۴۳۱ تا ۴۰۴ پیش از میلاد که طی آن تمام یونانیان، عده‌ای به طرفداری آتن و عده‌ای دیگر به طرفداری اسپارت درگیر بودند هردو طرف توفیق خود را وابستهٔ کمکی که ممکن بود از ایران بگیرند می‌دانستند و پیاپی نمایندگان آنان با ساتراپها و با دربار شوش برای بدست آوردن این کمک مذاکره می‌کردند. بالاخره با تأیید و کمک مالی فراوان ایران اسپارت آتن را شکست داد و نقطهٔ پایانی بر کار آتن گذارده شد.

بالاخره تسلط ایران بر سرنوشت یونانیان در اعلامیهٔ مشهور به «صلح شاه» که اردشیر دوم در ۳۸۶ قبل از میلاد صادر نمود رسمیت یافت. در آن تاریخ به نمایندگان شهرهای یونانی نشین که به شهر «سارد» احضار شده بودند اخطار گردید که: «شاه عادلانه می‌داند که شهرهای یونانی هرکدام خودمختار بمانند و اتحادی با یکدیگر بر ضد سومی نبندند وگرنه او با پول و ارتش بر علیه متخلف اقدام خواهد کرد.» بدین ترتیب یونانیان رسماٌ زیر حمایت ایران قرار گرفتند. این فرمان حاکم بر روابط بین شهرهای یونانی و مبنای سیاست خارجی آنان بود تا روزی که یونانیان زیر تسلط مقدونیها قرار گرفتند.

وجود اسکندر یا الکساندر با توجه به برخی اسناد بابلی محرض نیست ولی پیدایش شخصیتی به نام الکساندر برای مردمی که به یونانی معروفند به نظر تقلیدی از پدیدهٔ کورش ایرانی‌هاست. البته سکه‌های سلوکی مدرکی بر وجود سلسله‌ای یونانی تبار است که انسان را به یاد ترکان غزنوی و سلسلهٔ سامانیان می‌اندازد. می‌دانیم غزنویان در ابتدا غلامان دربار سامانیان بودند ولی بعداً بر سامانیان شوریدند و پادشاهی را بدست گرفتند. مردمانی هم که به یونانی شناخته می‌شوند در ابتدا مزدوران و پناهندگان دربار هخامنشی بودند و پیداست بعداً به هخامنشیان خیانت کردند و توسط سلوکیان پادشاهی را بدست گرفتند. عده‌ای از اشراف ایرانی نیز آنها را دراین راه یاری کردند چرا که این اشراف امکانات قبلی خود را در زمان سلوکیان نیز حفظ کردند. در هر حال هرگز در آن زمان دولتی به نام یونان بوجود نیامده بود که ایران را تسخیر کند.

در اواسط قرن ۲ پیش از میلاد منطقه‌ای که ما امروز آنرا یونان می‌خوانیم یک استان رومی بود. این منطقه در امپراتوری روم شرقی باقی ماند تا زمانی که قسطنطنیه در طول سال ۱۲۰۴ میلادی به دست صلیبیون افتاد. در سال ۱۴۵۳ میلادی ترکها قسطنطنیه را تسخیر کردند و نام آنرا به استانبول تغییر دادند. در سال ۱۴۶۰ میلادی یونان امروز یک استان از امپراتوری عثمانی بود.

در سال ۳۹۵ میلادی، قیصر روم «تئودوسیوس اول» وصیت کرد پسرانش به طور مشترک امپراتوری روم را به ارث ببرند. «آرکادیوس» در شرق و «هونوریوس» درغرب، یک بار دیگر دولت امپراتوری را تقسیم کردند.

هر دو نامهای “امپراتوری روم شرقی” و “امپراتوری بیزانس” نظریهٔ تاریخنگاران است که پس از پایان امپراتوری ایجاد شده است. وگرنه شهروندان آنجا برای اشاره به امپراتوری خود عنوان امپراطوری روم را ادامه دادند استفاده کنند.

اولین استفاده از واژه “بیزانس” برای برچسب به سالهای بعدی امپراتوری روم، در سال ۱۵۵۷ میلادی بود، زمانی که مورخ آلمانی «هیرونیموس ولف» در کار خود «کورپوس هیستوریا بیزانتینا»، مجموعه ای از منابع تاریخی را منتشر کرد. واژهٔ «بیزانس»، از نام شهرستان «قسطنطنیه» یا به عبارتی «قوس تن تنیه» قبل از آنکه این شهرستان پایتخت «کونستانتین» امپراتور روم شود می آید. با این حال قبل از اواسط قرن ۱۹ نبود که این واژه به استفادهٔ مشترک در جهان غرب درآمد.

اگرچه امپراتوری بیزانس یک شناسهٔ چند ملیتی در سراسر عمدهٔ  تاریخ خود دارد و سنتهای رومانو-هلنی را حفظ کرد، در غرب به طور فزاینده جنبهٔ یونانی برای آن متصور شدند چرا که دربار این امپرااتوری به جهت کند ذهنی مردمان بومی منطقهٔ زیر سلطه‌اش در یادگیری زبان لاتین و وابستگی عمیق به زبان بومی الکن خودشان رفته رفته خودشان زبان مردم بومی را استعمال کردند. چنین تفاوتی در تمایز روم شرقی و غربی در جهان اسلام و در جهان اسلاو، که در آنها امپراتوری به عنوان یک ادامه امپراتوری روم دیده می‌شد وجود نداشت.

به اعتراف خود غربیها پس از قرن ۶ میلادی دانشمندان ومحققان بیزانس اعانه و کمکهای جدید اندکی را به علم و دانش در رابطه با توسعه نظریه های جدید و یا گسترش ایده های نویسندگان کلاسیک نموده‌اند. جالب اینجاست که اوج فلسفه و اندیشوری در منطقه‌ای که امروزه یونان نامیده میشود و بخصوص در شهر آتن تنها در یک محدودهٔ زمانی مشخص یعنی حدود ۵۰۰ پیش از میلاد یا مصادف با قیمومیت هخامنشی بر این منطقه بوده است و بعد از آن چون چاهی خشک هیچ فلسفه یا اندیشهٔ جدیدی از این منطقه طراوش نکرده است و این محدودیت مقطعی خود بسیار مشکوک می‌نماید. اگر اندیشوری در آن سرزمین وجود داشته باید بازهم ادامه پیدا کند نه اینکه به یکباره بوجود بیاید و به یکباره هم از بین برود. باز به اعتراف خود غربیها کشت نوشته های عصر کلاسیک یا دوران باصطلاح شکوفائی آتن هرگز  در روم شرقی متوقف نشده است و این خود حاکی از این است که اگر از این آثار باصطلاح کلاسیک آزمایش کربنی برای تعیین تاریخ پیدایششان گرفته شود نباید از تاریخ روم شرقی عقب‌تر برود.

بنابر این نماهنگ که به زبان هلنی و زیرنویس انگلیسی است بسیاری از مردمان یونان معاصر ریشهٔ آلبانیایی دارند و بنابر این نماهنگ که به زبان انگلیسی است پارت‌ها یا اشکانیان تا قرن‌ها پس از انقراض سلسلهٔ اشکانی در منطقهٔ آلبانی ایبریا پادشاهی داشته‌اند. این آلبانی می‌تواند پیوندهایی با آلبانی در بالکان داشته باشد. از لحاظ تحت‌الفظی «آل» یک پسوند عربی و حرف تعریف می‌تواند باشد و «بانی» به معنای باعث و بانی یا ریشه می‌تواند به پادشاهی اشکانی در آلبانی اشاره داشته باشد. می‌دانیم که اشکانیان روی سکه‌های خود از کلمهٔ «هلنوفیل» به معنای دوستار هلن (یونان) استفاده می‌کرده‌اند و بعضی آداب هلنیستی را حداقل در دوره‌های آغازین سلسلهٔ خود اختیار کرده بودند. مقصود اینکه از مخترعان پدیدهٔ «یونان» می‌توانند نوادگان پارتی هم باشند همچنانکه نام بنای سمبلیک یونان «پارته نون» یا در اصل «پارثه نون» نامیده شده است.

گزارشی در همین رابطه  (به انگلیسی)

نماهنگ ۱ در همین رابطه (به انگلیسی):

نماهنگ ۲ در همین رابطه (به انگلیسی):

نماهنگ ۳ در همین رابطه (به مقدونیه‌ای، زیرنویس انگلیسی):

نماهنگ ۴ در همین رابطه (به انگلیسی):

در زمان هخامنشی نیروهای نظامی هلنی بخش قابل توجهی از ارتش هخامنشی بوده و آنچه که یونان نام گرفته، یک ساتراپی از شهریاری هخامنشی قلمداد می‌شده است. شورش اسکندر بر علیه دستگاه هخامنشی آدم را یاد تسلط غزنویان بر سامانیان می‌اندازد که چگونه غزنویان در دستگاه نظامی سامانی نفوذ پیدا کرده و با وجود اینکه از مزدوران سامانیان به حساب می‌آمدند بالاخره خود سامانیان را هم کنار زدند. هلنی‌ها هم کم و بیش همین رابطه را با هخامنشیان داشته‌اند با این تفاوت که غزنوی‌ها از آنچه تبار ترک نامیده شده محسوب شده ولی هلنی‌ها هم آریایی بوده‌اند. هلنی‌ها برای اشکانیان بیگانه نبودند، هم‌چنان‌که برای هخامنشیان هم نبودند و به عنوان آریائیان ساکن در بخش دیگری از قلمروی ایران آن زمان، هم‌میهن محسوب می‌شدند. منتها پارت‌ها از شمال شرق این خطه، ساسانی‌ها از جنوب غربی خطهٔ ایران و هلنی‌ها هم از شمال غرب همین خطه بودند. با بوجود آمدن دولت روم و سپس تمرکز طلبی شهریاری ساسانی، هلنی‌ها بیشتر و بیشتر بیگانه محسوب شدند و این احتمالاً یک سیاست ساسانی در رقابت با روم بوده که بعد از رنوسانس اروپا و سیاست روی پای خود ایستادن ایشان، این قطب مسیحی در خلأ ایرانی اسلام زده، بنیانی مجزا و هلنی برای قارهٔ خود ابداع و اختراع کرد.

نماهنگ هخامنشیان بزرگترین دریانوردان دنیا